ناظر خزانه و مالیۀ دولت، عهده دار عایدات ممکلت، کارپرداز لشکریان. صاحب دیوانی در قدیم شغلی بوده معادل با وزارت دارایی امروزی. رئیس دبیرخانۀ پادشاهی را صاحب دیوان رسالت می گفتند صاحب دیوان رسالت: رئیس دبیرخانۀ پادشاهی
ناظر خزانه و مالیۀ دولت، عهده دار عایدات ممکلت، کارپرداز لشکریان. صاحب دیوانی در قدیم شغلی بوده معادل با وزارت دارایی امروزی. رئیس دبیرخانۀ پادشاهی را صاحب دیوان رسالت می گفتند صاحب دیوان رسالت: رئیس دبیرخانۀ پادشاهی
کسی که در وقت انعقاد نطفه یا هنگام تولد او در بعضی سیارات سعد مانند زحل و مشتری، قران صورت گرفته باشد، برای مثال تا بگردون در کواکب را قران باشد همی / او بود در دین و دنیا بی قرین صاحب قران (امیرمعزی - ۵۰۲)، کنایه از صاحب طالع نیک، نیک بخت، خوش اقبال. در قدیم منجمان این قران را به فال نیک می گرفته اند، کنایه از عظیم الشان، صاحب قرانی
کسی که در وقت انعقاد نطفه یا هنگام تولد او در بعضی سیارات سعد مانند زحل و مشتری، قران صورت گرفته باشد، برای مِثال تا بگردون در کواکب را قران باشد همی / او بُوَد در دین و دنیا بی قرین صاحب قران (امیرمعزی - ۵۰۲)، کنایه از صاحب طالع نیک، نیک بخت، خوش اقبال. در قدیم منجمان این قران را به فال نیک می گرفته اند، کنایه از عظیم الشان، صاحب قرانی
سرکار و ناظر خزانه و مالیۀ دولت. عهده دار عایدات مملکت. شغلی بوده است تقریباً معادل با وظیفۀ مستوفی یا مستوفی الممالک در این اواخر یا وزارت مالیۀ کنونی: پس از وفات سلطان محمود... مهم صاحب دیوانی غزنه بدو (ابوسعید سهل) داده آمده با ضیاع خاص. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 124). محمود شغل همه صنایع غزنی خاص بدو مفوض کرد، و این کار برابر صاحب دیوانی غزنین است. (تاریخ بیهقی ص 124). و صاحب دیوان سواران بیستگانیها بدهد. (تاریخ بیهقی ص 267). و سوری صاحب دیوان بینهایت چیز فرستاده بود نزدیک وکیل. (تاریخ بیهقی ص 275). و آنچه اکنون ضمان کرده بودند بطلبد و به نیشابور فرستد نزدیک سوری صاحب دیوان. (تاریخ بیهقی ص 345). و قاضی صاعد و صاحب دیوان نیشابور و رئیس پوشنگ... حاضر بودند. (تاریخ بیهقی ص 365). و بوالقاسم کثیر را که صاحب دیوانی خراسان داده بودند درپیچید. (تاریخ بیهقی ص 367). پیغام داد که بنده نگوید که حساب صاحب دیوان مملکت نباید گرفت. (تاریخ بیهقی ص 368). و مستوفیان از بیم خواجه احمد نانی که وی و کسان وی خورده بودند در مدت صاحب دیوانی و مشاهره که استده اند آن را جمع کردند... (تاریخ بیهقی ص 370). بوالحسن سیاری صاحب دیوانی ری و جبال دارد. (تاریخ بیهقی ص 373). کار وی صاحب دیوانی است که هم کفایت دارد و هم امانت. (تاریخ بیهقی ص 373). و صاحب دیوان حضرت غزنه و اطراف مملکت وهندوستان که به غزنین نزدیک است بوده. (تاریخ بیهقی ص 397). صاحب دیوان خراسان ابوالفضل سوری از نشابور دررسید. (تاریخ بیهقی ص 418). صاحب دیوان خراسان سوری در باب وی تلبیسها ساخته. (تاریخ بیهقی ص 442). نامۀصاحب برید ری رسید به گذشته شدن ابوالحسن سیاری رحمهاﷲ علیه و صاحب دیوانی را او میداشت... امیر نامه ای فرمود به سیستان و عزیز بوشحنه آنجا بود تا سوی ری رود و به صاحب دیوانی قیام کند. (تاریخ بیهقی ص 444). مرا گر صاحب دیوان اعلی چرا گوید به خدمت می نیایی. سعدی. نزدیک صاحب دیوان رفتم به سابقۀ معرفتی که میان ما بود. (گلستان). صاحب دیوان ما گوئی نمیداند حساب کاندر این طغرا نشان حسبهً ﷲ نیست. حافظ. و از روی وقوف و کاردانی در سرانجام امور صاحب دیوانی شروع نمود. (حبیب السیر جزء چهار از ج 3ص 352)
سرکار و ناظر خزانه و مالیۀ دولت. عهده دار عایدات مملکت. شغلی بوده است تقریباً معادل با وظیفۀ مستوفی یا مستوفی الممالک در این اواخر یا وزارت مالیۀ کنونی: پس از وفات سلطان محمود... مهم صاحب دیوانی غزنه بدو (ابوسعید سهل) داده آمده با ضیاع خاص. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 124). محمود شغل همه صنایع غزنی خاص بدو مفوض کرد، و این کار برابر صاحب دیوانی غزنین است. (تاریخ بیهقی ص 124). و صاحب دیوان سواران بیستگانیها بدهد. (تاریخ بیهقی ص 267). و سوری صاحب دیوان بینهایت چیز فرستاده بود نزدیک وکیل. (تاریخ بیهقی ص 275). و آنچه اکنون ضمان کرده بودند بطلبد و به نیشابور فرستد نزدیک سوری صاحب دیوان. (تاریخ بیهقی ص 345). و قاضی صاعد و صاحب دیوان نیشابور و رئیس پوشنگ... حاضر بودند. (تاریخ بیهقی ص 365). و بوالقاسم کثیر را که صاحب دیوانی خراسان داده بودند درپیچید. (تاریخ بیهقی ص 367). پیغام داد که بنده نگوید که حساب صاحب دیوان مملکت نباید گرفت. (تاریخ بیهقی ص 368). و مستوفیان از بیم خواجه احمد نانی که وی و کسان وی خورده بودند در مدت صاحب دیوانی و مشاهره که استده اند آن را جمع کردند... (تاریخ بیهقی ص 370). بوالحسن سیاری صاحب دیوانی ری و جبال دارد. (تاریخ بیهقی ص 373). کار وی صاحب دیوانی است که هم کفایت دارد و هم امانت. (تاریخ بیهقی ص 373). و صاحب دیوان حضرت غزنه و اطراف مملکت وهندوستان که به غزنین نزدیک است بوده. (تاریخ بیهقی ص 397). صاحب دیوان خراسان ابوالفضل سوری از نشابور دررسید. (تاریخ بیهقی ص 418). صاحب دیوان خراسان سوری در باب وی تلبیسها ساخته. (تاریخ بیهقی ص 442). نامۀصاحب برید ری رسید به گذشته شدن ابوالحسن سیاری رحمهاﷲ علیه و صاحب دیوانی را او میداشت... امیر نامه ای فرمود به سیستان و عزیز بوشحنه آنجا بود تا سوی ری رود و به صاحب دیوانی قیام کند. (تاریخ بیهقی ص 444). مرا گر صاحب دیوان اعلی چرا گوید به خدمت می نیایی. سعدی. نزدیک صاحب دیوان رفتم به سابقۀ معرفتی که میان ما بود. (گلستان). صاحب دیوان ما گوئی نمیداند حساب کاندر این طغرا نشان حِسْبَهً ﷲ نیست. حافظ. و از روی وقوف و کاردانی در سرانجام امور صاحب دیوانی شروع نمود. (حبیب السیر جزء چهار از ج 3ص 352)
دهی از دهستان پائین جام بخش تربت جام شهرستان مشهد، در 25000 گزی جنوب خاوری تربت جام، سر راه مالروعمومی تربت جام به قلعه حمام. جلگه، معتدل و سکنه 272 تن شیعه و حنفی (؟) فارسی زبان، آب آن از قنات و محصول آن غلات، پنبه، تریاک و شغل زراعت، مالداری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی از دهستان پائین جام بخش تربت جام شهرستان مشهد، در 25000 گزی جنوب خاوری تربت جام، سر راه مالروعمومی تربت جام به قلعه حمام. جلگه، معتدل و سکنه 272 تن شیعه و حنفی (؟) فارسی زبان، آب آن از قنات و محصول آن غلات، پنبه، تریاک و شغل زراعت، مالداری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
آن مولود که وقت افتادن نطفۀ وی در رحم مادر، یا بوقت ولادت او قران عظمی باشد و برج قران در طالع بود. و بعضی گویند که در سال ولادت او زحل و مشتری راقران عظمی باشد و این نوع قران عظمی بعد از سالهای فراوان واقع شود، و این چنین مولود را پادشاهی دیر ماند، و از اسکندری منقول است آنکه وقت ولادت او زهره ومشتری را قران باشد. (غیاث اللغات). آنکه ولادت او زحل و مشتری را قران بوده باشد. (کشاف اصطلاحات الفنون). و این لفظ پیش از عهد تیموریان معنی وصفی داشته وبجای اسم خاص استعمال نمیشده. رجوع به همین لغت نامه کلمه ’اسدی طوسی’ بنقل از سخن و سخنوران شود. ناصرالدین شاه قاجار را از سال سی ام سلطنت صاحب قران خوانده اند: چون به نشابور قرار گرفت سالوکان خراسان جمع شدند و تدبیر کردند که این مردی صاحب قران خواهد بود و دولتی بزرگ دارد. (تاریخ سیستان ص 224). صاحب قران اگرچه نه ای ّ و ز بیم تو نشگفت اگر برآیداز خسروان روان. لامعی. آخر صاحب قران توئی به حقیقت گر پس این چند صدهزار قران است. مسعودسعد. قران را از این فخر برتر نباشد که شاهی چو این شاه صاحب قران شد. مسعودسعد. صاحب قران تو باشی در گیتی تا در سپهر حکم قران باشد. مسعودسعد. صاحب قران تو باشی و اینک خدایگان دادت به دست خاتم صاحب قرانیا. مسعودسعد. هست شاهنشاه صاحب دولت صاحب قران رأی صاحب دولت و صاحب قران باشد صواب. معزی. تا به گردون بر کواکب را قران باشد همی او بود در دین و دنیا بی قرین صاحب قران. معزی. صاحب قران عالم هرگز قران بحکم ؟ با طالع سعادت کلی قرین شدت. صاحب قران شاعری استاد رودکی است. از حدیث دولت صاحب قران در عهد او هر کسی گفته ست و بر هر گونه ای دارد نشان من شنیدستم که آن صاحب قران مردی بود تیزدولت صعب هیبت نیک سیرت خوب سان پاک اصل و راددست و شرمگین و نیکخوی باتواضع بادیانت بامروت باامان گر بدین آیین بود صاحب قران می دان که نیست مر جهان را جز خداوند جهان صاحب قران. رشیدی سمرقندی. سخنوران را صاحب قران تویی به جهان به تو تمام شود مدت قران سخن. سوزنی. شاهنشه ملوک و سلاطین شرق و غرب صاحب قران روی زمین خسرو زمان طمغاج خان عادل سلطان گوهری از نفس خویش تا ملک افراسیاب خان. سوزنی. وارث صاحب شریعت صاحب درس و سبق خسرو برهانیان صاحب قران روزگار. سوزنی. خسرو صاحب قران و عالم فضل و هنر واندر آن صاحب قرانی بی قرین و بی نظیر. سوزنی. آن صدر کیست، صاحب عادل که در جهان صاحب قران و صاحب صدر مسلم است. سوزنی. گویند مهدی آید صاحب قران برون چون مدت (زمانه) خوهد بر کران رسید صاحب قران تو بادی و مدت بسر مباد چون ملکت جهان به تو صاحب قران رسید. سوزنی. هست صاحب قران اهل هنر وز همه فضل با نصیب و حساب. سوزنی. صاحب قران ملکی و بر تخت خسروی هرگز نبوده مثل تو صاحب قران دگر. رشید وطواط. صاحب صاحب قران در عالم اوست آصف الهام و سلیمان خاتم اوست. خاقانی. کمترین وصاف او خاقانی است کآسمان صاحب قران میخواندش. خاقانی. زیور نثرش فرو خواهم گسست بر شه صاحب قران خواهم فشاند. خاقانی. بقا باد شهریار روزگار و صاحب قران عهد را... (سندبادنامه ص 331). چنین تختی نه تختی کآسمانی بر او شاهی نه شه صاحب قرانی. نظامی. که احسنت ای جهاندار معانی که در ملک سخن صاحب قرانی. نظامی. جهان زنده بدین صاحب قران است در این شک نیست کو جان جهان است. نظامی. جهان را خاص این صاحب قران کن فلک را یار این گیتی ستان کن. نظامی. که فلانی این چنین گفت این زمان ای سلیمان مه صاحب قران. مولوی. به صدر صاحب صاحب قران فرستادند مگر به عین عنایت قبول فرماید. سعدی. از بدو فطرت عالم... به هیچ قرنی سریرسلطنت به چنین صاحب قرانی مشرف نگشته است. (جامعالتواریخ رشیدی). میامن برکات دم اویس قرن به عهد دولت این صاحب قران برسان. سلمان ساوجی. ساقیامی ده که رندیهای حافظ عفو کرد آصف صاحب قران جرم بخش عیب پوش. حافظ. ای مه صاحب قران از بنده حافظ یاد کن تا دعای دولت آن حسن روزافزون کنم. حافظ. فکری باید کرد که این ملک در خاندان صاحب قران ماند و به بیگانه انتقال ننماید. (تاریخ شاهی ص 129). مؤلف هرمزدنامه ذیل کلمه قران (پول) ، نویسد: ناگزیر اصل این کلمه در اصل صاحب قران بوده که در روی بسیاری از سکه های ایران از خاندان صفوی گرفته تا ناصرالدین شاه دیده میشود، اینک برخی از آنها: به گیتی سکۀ صاحب قرانی زد از توفیق حق عباس ثانی. این سکۀ نقره در سال 1059 هجری قمری در تبریز ضرب شده است. ز بعد هستی عباس ثانی صفی زد سکۀ صاحب قرانی. صفی دوم پسر عباس دوم از آغاز بهار سال 1079 هجری قمری نام سلیمان از برای خود برگزید. به گیتی سکۀ صاحب قرانی زد از توفیق حق طهماسب ثانی. ضرب قزوین در سال 1135 هجری قمری سکه بر زر زد به توفیق الهی در جهان ظل حق عباس ثالث ثانی صاحب قران. ضرب اصفهان در سال 1145 هجری قمری سکۀ صاحب قرانی زد به توفیق اله همچو خورشید جهان افروز ابراهیم شاه. ضرب تفلیس، ابراهیم برادر عادل شاه است. هست سلطان بر سلاطین جهان شاه شاهان نادر صاحب قران. ضرب شیراز در سال 1150 هجری قمری شاه شاهان نادر صاحب قران هست سلطان بر سلاطین جهان. ضرب اصفهان در سال 1152 هجری قمری همین شعر در روی سکه های نادر، ضرب مشهد و تفلیس و سند وجز اینها نیز دیده میشود. به زر تا شاهرخ زد سکۀ صاحب قرانی را دوباره دولت ایران گرفت از سر جوانی را. شاهرخ (1161- 1163 هجری قمری) نوۀ نادرشاه است. در سکه ای از فتحعلی شاه قاجار ضرب سال 1242 ه. ق. چنین نقش بسته: سکۀ شه فتحعلی خسرو صاحب قران. ناصرالدین شاه قاجار در سال 1293 هجری قمری به یادگار سال سی ام پادشاهی خویش، در یک سکۀ زرین ضرب تبریز خود را ناصرالدین شاه غازی خسرو صاحب قران خواند. (هرمزدنامه صص 235 -236). و رجوع به قران شود
آن مولود که وقت افتادن نطفۀ وی در رحم مادر، یا بوقت ولادت او قران عظمی باشد و برج قران در طالع بود. و بعضی گویند که در سال ولادت او زحل و مشتری راقران عظمی باشد و این نوع قران عظمی بعد از سالهای فراوان واقع شود، و این چنین مولود را پادشاهی دیر ماند، و از اسکندری منقول است آنکه وقت ولادت او زهره ومشتری را قران باشد. (غیاث اللغات). آنکه ولادت او زحل و مشتری را قران بوده باشد. (کشاف اصطلاحات الفنون). و این لفظ پیش از عهد تیموریان معنی وصفی داشته وبجای اسم خاص استعمال نمیشده. رجوع به همین لغت نامه کلمه ’اسدی طوسی’ بنقل از سخن و سخنوران شود. ناصرالدین شاه قاجار را از سال سی ام سلطنت صاحب قران خوانده اند: چون به نشابور قرار گرفت سالوکان خراسان جمع شدند و تدبیر کردند که این مردی صاحب قران خواهد بود و دولتی بزرگ دارد. (تاریخ سیستان ص 224). صاحب قران اگرچه نه ای ّ و ز بیم تو نشگفت اگر برآیداز خسروان روان. لامعی. آخر صاحب قران توئی به حقیقت گر پس این چند صدهزار قران است. مسعودسعد. قران را از این فخر برتر نباشد که شاهی چو این شاه صاحب قران شد. مسعودسعد. صاحب قران تو باشی در گیتی تا در سپهر حکم قران باشد. مسعودسعد. صاحب قران تو باشی و اینک خدایگان دادت به دست خاتم صاحب قرانیا. مسعودسعد. هست شاهنشاه صاحب دولت صاحب قران رأی صاحب دولت و صاحب قران باشد صواب. معزی. تا به گردون بر کواکب را قران باشد همی او بود در دین و دنیا بی قرین صاحب قران. معزی. صاحب قران عالم هرگز قران بحکم ؟ با طالع سعادت کلی قرین شدت. صاحب قران شاعری استاد رودکی است. از حدیث دولت صاحب قران در عهد او هر کسی گفته ست و بر هر گونه ای دارد نشان من شنیدستم که آن صاحب قران مردی بود تیزدولت صعب هیبت نیک سیرت خوب سان پاک اصل و راددست و شرمگین و نیکخوی باتواضع بادیانت بامروت باامان گر بدین آیین بود صاحب قران می دان که نیست مر جهان را جز خداوند جهان صاحب قران. رشیدی سمرقندی. سخنوران را صاحب قران تویی به جهان به تو تمام شود مدت قران سخن. سوزنی. شاهنشه ملوک و سلاطین شرق و غرب صاحب قران روی زمین خسرو زمان طمغاج خان عادل سلطان گوهری از نفس خویش تا ملک افراسیاب خان. سوزنی. وارث صاحب شریعت صاحب درس و سبق خسرو برهانیان صاحب قران روزگار. سوزنی. خسرو صاحب قران و عالم فضل و هنر واندر آن صاحب قرانی بی قرین و بی نظیر. سوزنی. آن صدر کیست، صاحب عادل که در جهان صاحب قران و صاحب صدر مسلم است. سوزنی. گویند مهدی آید صاحب قران برون چون مدت (زمانه) خوهد بر کران رسید صاحب قران تو بادی و مدت بسر مباد چون ملکت جهان به تو صاحب قران رسید. سوزنی. هست صاحب قران اهل هنر وز همه فضل با نصیب و حساب. سوزنی. صاحب قران ملکی و بر تخت خسروی هرگز نبوده مثل تو صاحب قران دگر. رشید وطواط. صاحب صاحب قران در عالم اوست آصف الهام و سلیمان خاتم اوست. خاقانی. کمترین وصاف او خاقانی است کآسمان صاحب قران میخواندش. خاقانی. زیور نثرش فرو خواهم گسست بر شه صاحب قران خواهم فشاند. خاقانی. بقا باد شهریار روزگار و صاحب قران عهد را... (سندبادنامه ص 331). چنین تختی نه تختی کآسمانی بر او شاهی نه شه صاحب قرانی. نظامی. که احسنت ای جهاندار معانی که در ملک سخن صاحب قرانی. نظامی. جهان زنده بدین صاحب قران است در این شک نیست کو جان جهان است. نظامی. جهان را خاص این صاحب قران کن فلک را یار این گیتی ستان کن. نظامی. که فلانی این چنین گفت این زمان ای سلیمان مه صاحب قران. مولوی. به صدر صاحب صاحب قران فرستادند مگر به عین عنایت قبول فرماید. سعدی. از بدو فطرت عالم... به هیچ قرنی سریرسلطنت به چنین صاحب قرانی مشرف نگشته است. (جامعالتواریخ رشیدی). میامن برکات دم اویس قرن به عهد دولت این صاحب ِقران برسان. سلمان ساوجی. ساقیامی ده که رندیهای حافظ عفو کرد آصف صاحب قران جرم بخش عیب پوش. حافظ. ای مه صاحب قران از بنده حافظ یاد کن تا دعای دولت آن حسن روزافزون کنم. حافظ. فکری باید کرد که این ملک در خاندان صاحب قران ماند و به بیگانه انتقال ننماید. (تاریخ شاهی ص 129). مؤلف هرمزدنامه ذیل کلمه قران (پول) ، نویسد: ناگزیر اصل این کلمه در اصل صاحب قران بوده که در روی بسیاری از سکه های ایران از خاندان صفوی گرفته تا ناصرالدین شاه دیده میشود، اینک برخی از آنها: به گیتی سکۀ صاحب قرانی زد از توفیق حق عباس ثانی. این سکۀ نقره در سال 1059 هجری قمری در تبریز ضرب شده است. ز بعد هستی عباس ثانی صفی زد سکۀ صاحب قرانی. صفی دوم پسر عباس دوم از آغاز بهار سال 1079 هجری قمری نام سلیمان از برای خود برگزید. به گیتی سکۀ صاحب قرانی زد از توفیق حق طهماسب ثانی. ضرب قزوین در سال 1135 هجری قمری سکه بر زر زد به توفیق الهی در جهان ظل حق عباس ثالث ثانی صاحب قران. ضرب اصفهان در سال 1145 هجری قمری سکۀ صاحب قرانی زد به توفیق اله همچو خورشید جهان افروز ابراهیم شاه. ضرب تفلیس، ابراهیم برادر عادل شاه است. هست سلطان بر سلاطین جهان شاه شاهان نادر صاحب قران. ضرب شیراز در سال 1150 هجری قمری شاه شاهان نادر صاحب قران هست سلطان بر سلاطین جهان. ضرب اصفهان در سال 1152 هجری قمری همین شعر در روی سکه های نادر، ضرب مشهد و تفلیس و سند وجز اینها نیز دیده میشود. به زر تا شاهرخ زد سکۀ صاحب قرانی را دوباره دولت ایران گرفت از سر جوانی را. شاهرخ (1161- 1163 هجری قمری) نوۀ نادرشاه است. در سکه ای از فتحعلی شاه قاجار ضرب سال 1242 هَ. ق. چنین نقش بسته: سکۀ شه فتحعلی خسرو صاحب قران. ناصرالدین شاه قاجار در سال 1293 هجری قمری به یادگار سال سی ام پادشاهی خویش، در یک سکۀ زرین ضرب تبریز خود را ناصرالدین شاه غازی خسرو صاحب قران خواند. (هرمزدنامه صص 235 -236). و رجوع به قران شود
سید صاحب قران، امام علی. وی از شعرای هندوستان بود و در اوائل قرن سیزدهم میزیست و در زمان نواب آصف الدوله به لکهنو رفت. سراسر اشعار او مشتمل بر هجو و هزل است. (قاموس الاعلام ترکی)
سید صاحب قران، امام علی. وی از شعرای هندوستان بود و در اوائل قرن سیزدهم میزیست و در زمان نواب آصف الدوله به لکهنو رفت. سراسر اشعار او مشتمل بر هجو و هزل است. (قاموس الاعلام ترکی)
دهی از دهستان مشکین باختری بخش مرکزی شهرستان خیاو، 20000گزی شمال باختری خیاو، 15000گزی شوسۀ خیاو-اهر. جلگه، معتدل و سکنه 187 تن شیعه. آب آن از اهرچای و محصول آنجا غلات، حبوبات، پنبه است. شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی از دهستان مشکین باختری بخش مرکزی شهرستان خیاو، 20000گزی شمال باختری خیاو، 15000گزی شوسۀ خیاو-اهر. جلگه، معتدل و سکنه 187 تن شیعه. آب آن از اهرچای و محصول آنجا غلات، حبوبات، پنبه است. شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)